توانمندسازی در لغت به معنی دادن قدرت به افراد است. توانمندسازی را به عنوان ابزاری میدانند که افراد را برای تصمیمگیری قادر میسازد. کانتر (۱۹۹۳) بیان میکند که توانمندسازی، توانایی فرد است به طوریکه بتواند به طور مستقل تصمیمگیری کند و از منابع در دسترس برای دستیابی به اهداف ضروری استفاده کند در مورد توانمندسازی تقسیمبندیهای متفاوتی وجود دارد. پاستور در ۱۹۹۶ توانمندسازی را یک پدیده شخصی میداند، که افراد برای انجام کارهایشان قبول مسئولیت می کنند که این تعریف بر اهمیت افراد در اجرای موفق برنامههای توانمندسازی تأکید دارد. عمل توانمندسازی جزء اساسی اثربخشی مدیریت و سازمان است. بسیاری از محققان توانمندسازی را نوعی استراتژی قلمداد میکنند که سبب افزایش تعهد سازمانی، اعتماد به نفس و احساس شایستگی کارکنان در انجام وظایفشان میگردد. اسپریتز اشاره میکند که برخی از این متغیرها مثل احترام به خود مربوط به عوامل شناختی فرد و برخی دیگر مثل دسترسی به اطلاعات با عوامل خارجی مرتبط می باشد.
موفقیت در سطح فردی و سازمانی هدف توانمندسازی است بیشتر نویسندگان در تعریف توانمندسازی بر این نکته توافق دارند که عنصر کلیدی توانمندسازی، دادن آزادی عمل به کارکنان در ارتباط با فعالیت های مربوط است.
یکی از این تقسیمبندیها در متون علمی کاربرد فراوان دارد تقسیمبندی اسپیرتیزر میباشد که ابعاد توانمندسازی را به شرح زیر بیان میکنند:
۱- احساس شایستگی: احساس شایستگی یک باور شخصی است که فرد احساس میکند میتواند وظائف محول شده را به طور موفقیت آمیز انجام دهد.
۲- احساس داشتن حق انتخاب: عبارت است از داشتن احساس حق انتخاب، یا خودمختاری به معنی آزادی عمل و استقلال فرد در تعیین فعالیتهای لازم برای انجام دادن وظائف شغلی.
۳- احساس مؤثر بودن: درجه ای است که فرد میتواند بر نتایج راهبردی، اداری و عملیاتی شغل اثر بگذارد.
۴- احساس معنیدار بودن: به معنی فرصتی است که افراد احساس کنند اهداف شغلی مهم و با ارزشی را دنبال میکنند. آنان احساس میکنند در جادهای حرکت میکنند که وقت و نیروی آنان با ارزش است.
۵- احساس داشتن اعتماد به دیگران: به این معنی که اطمینان دارند با آنها منصفانه و صادقانه رفتار خواهد شد. آنها مطمئن هستند که صاحبان قدرت و اختیار با آنان بیطرفانه رفتار خواهند کرد.
در ادامه میتوانید پرسشنامهای که به سنجش توانمندسازی با استفاده از این دستهبندی میپردازد را مشاهده کنید.